شرق و غرب، گذشته و حال: احیا اصول قدیمی برای شیوه‌های مدیریتی جدید

0
639
اصول مدیریت در گذشته
اصول مدیریت در گذشته

چکیده:

این مقاله به بررسی سخنان و حکایات فیلسوفان چین باستان، گوانگسی، هان‌فی‌زی،‌شونزی، یان‌زی می‌پردازد. روش آنها در اداره کشور و اداره مردم با افکار مشابه از رهبران جدید و اصلی مدیریت غربی نظیر وارن بنیس، پیتر دراکر، ماری پارکر فالت، داگلاس مک کرگور، روزابت موس کانتر، التون مایو و جفری ففر مورد تحلیل و بررسی قرار می‌گیرد. شباهت‌های قابل توجهی برای پرداختن به مسائل کلیدی در مدیریت منابع انسانی مورد نیاز است. متفکران شرق و غرب در عرض 3000 سال شناخته شده‌اند. پذیرش جدی حاکمیت و مدیریت مبتنی بر اصول در دوران باستان همانند امروز به سختی انجام می‌شد. با این وجود، این اصول برای حفاظت سازمان‌ها و جهان در برابر رفتار موهن و زیان‌آور که موجب درد و رنج بسیاری می‌شود، باید دوباره احیا گردند.

مقدمه

هنگام بروز بحران، تامل کردن در دانش قدیم و جدید در هدایت مسیرمان رو به جلو، امری صحیح است. هدف از این مقاله، انعکاس گفته‌ها و حکایات فرزانگان چین باستان است. این متون باستانی با نوشته‌های محققان بزرگ مدیریت غربی مقایسه می‌شود. شباهت‌های قابل توجهی در افکار می‌یابیم و بنابراین خواستار تعاملات بین متفکران شرق باستان و غرب معاصر در عرض هزاران سال هستیم. نتیجه می‌گیریم که با پیاده‌سازی گسترده این افکار مدیریتی باستانی و پیشرفته، ممکن است جهان با رسوایی‌های فسادی شرکتی و رفتارهای ناکارآمد دولتی کمتری مواجه شود. در عوض، شاید ما شاهد جمعیت تولیدکننده بیشتر، سازمان‌های موثرتر، دولت‌های اخلاقی‌تر و محیط‌های هماهنگ‌تر و متعاقباً کاهش درد و آلام بشری باشیم. توجه داشته باشید که تصادفاً بسیاری از سخنان باستانی مورد اشاره، برای نظارت بر روش مناسب اداره کشور و اغلب خطاب به پادشاهان و مالکان بیان شده‌اند. با این حال، اصول مطرح شده در این سخنان و حکایات، نسل به نسل منتقل شده است و اکنون در تنظیمات سازمانی معاصر چینی ظاهر می‌شود. از این رو، آن سخنان را به روش بینش ارائه شده در شهریار (Il Principe) (پرنس) توسط نیکولر ماکیاولی که به منظور اطلاع‌رسانی از جنبه‌های مختلف سازمان و مدیریت مورد استفاده قرار گرفته بود، مطرح می‌سازیم.

اصول مدیریتی

فرزانگان چینی و رهبران جدید در بحث فلسفه چینی و ادبیات مدیریت غربی، متمایل به تمرکز بر کار گونگ‌تسی (کنفوسیوس) در منتخبات و سون‌تسی (Sunzi یا Sun Tze) در کتاب هنر جنگ (با تمرکز بر استراتژی) می‌باشند. در اینجا به بررسی دقیق افکار سون‌تسی یا کنفوسیوس نمی‌پردازیم، چرا که در موقعیت های دیگر به خوبی مطرح شده‌اند، بلکه، تمرکز ما معطوف به سایر حکمای چینی مانند گوانگسی، هان‌فی‌زی، شون‌زی و یان‌زی است (توجه داشته باشید: Zi (زی) بکار رفته در چین باستان به معنی معلم یا استاد می‌باشد) که کمتر به آن‌ها توجه شده است. با بررسی‌های انجام شده، به نظر می‌رسد که افکار آنها به موازات افکار بزرگانی از جمله رهبران مدیریت پیشرفته نظیر وارن بنیس (بنیس و نانونس، 1985؛ بنیس و توماس، 2002)؛ پبیتر دارکر (1954، 1967)؛ ماری پارکر فالت (1994)؛ شیفرتز، ات و جانگ (2005)؛ داگلاس مک گرگور (1960، 2006)؛ روزابت موس کانتر (1983)؛ التون مایو (1933، 1949)؛ و جفری ففرد (1998) باشد. در این بخش، به مقایسه عبارات مربوط به هر حکیم منتخب چینی با تفکر اصلی مدیریت غربی می‌پردازیم.

در ابتدا، به «مدیریت چیست؟» توجه می‌کنیم. با توجه به گومز-مخیا، بارکان و کاردی (2008)، مدیریت در فعالیت‌های سازمانی کسب و کار و انسانی به سادگی برابر با عمل گردآوری افراد برای رسیدن به مقاصد و اهداف مورد نظر است. بنابراین از این نَما، مدیریت درباره اداره کردن مردم است. مردم، منابع انسانی قرار گرفته در کانون توجه مدیریت هستند. به معنای دیگر، مدیریت می‌تواند به هر شخص یا افرادی که عمل مدیریتی را انجام می‌دهند نیز نسبت داده شود. بنابراین، هر دو مدیریت‌کننده و مدیریت‌شونده علاوه بر فعالیت‌های عملکردی نظیر برنامره‌ریزی، سازماندهی، کارگزینی، رهیری یا کارگردانی و کنترل کردن در کانون توجه مدیریت قرار دارند که توسط گروهی متشکل از یک یا چند نفر یا اشخاص برای هدف دستیابی به مقاصد سازمانی اجرا می‌شوند. فالت (1994) ادعا نمود که مدیریت، هنر انجام کارها با قدرت بخشیدن به مردم است نه با قدرت بر مردم (کندی، 2007) در اینجا، به اهمیت مردم یا منابع انسانی در مقایسه با منابع مالی و فیزیکی شرکت و در مباحث مربوط به مشارکت فردی کارکنان به عنوان کلید موفقیت سازمان (د.سیری و همکاران، 2008) پی می‌بریم.

چنین دیدگاهی، به آنچه که توسط گوانگسی (ca.728-645BC) نخست‌وزیر به مدت 40 سال در دروه‌های بهار و پاییز برای پادشاه Qi (چی) بیان می‌شده است، بی‌شباهت نیست. گوانگسی دریافت که هر تک قطره آب، با یکدیگر یک اقیانوس بزرگ را تشکیل می‌دهند. مردم همانند آب می‌توانند هر دو عمل حمل آسان و غرق کردن را انجام دهند، بنابراین باید به درستی مدیریت شوند. او به پادشاه Qi (چی) گفت:

دریا، آب را رَد نمی‌کند، بنابراین می‌تواند تشکیل اقیانوس دهد. کوه، خاک و سنگ را رد نمی‌کند، بنابراین می‌تواند به کوه بلندی تبدیل شود. پادشاه عاقل، مردم را رد نمی‌کند، بنابراین کشورش می‌تواند به یک کشور بزرگ تبدیل شود (گوانسی، زینگ شی جی).

مردم با محروم شدن از منافعشان، آشفته خواهند شد. آنها از دریافت امتیازات خوشحال خواهند شد. این طبیعت انسان است. پادشاهان باستانی مقدسی می‌شناسم که این قانون را اجرا می‌کردند، به طوری که نمایش ارائه امتیازات را برای مردم علنی و ماهیت بدست آوردن منافع را از آن‌ها پنهان می‌داشتند (گوانسی، چینگ زونگ یی).

در آخرین نقل‌وقول، انعکاس انتقادات Karen Legge (1995) را از شعارهایی که بر ضد حقیقت مدیریت منابع انسانی سر داده می‌شد، می‌شنویم. حاکمان باستانی از دوگانگی دستیابی به هدف خود در فرمانروایی و جلب رضایت مردمی که پادشاهیشان متکی به آن‌ها بود، اگاه بودند. به وضوح دیده می‌شود که مدیریت مردم، قلب فرمانروایی است و پادشاهان به خوبی می‌دانستند که اگر نیازهای مردم را برآورده و آنها را خوشحال سازند، مردم مشتاق کارکردن، رنج بردن، به پیشواز خطر رفتن و حتی مردن برای آنها خواهند بود (گوانسی، مومینگ).

علیرغم مشخص بودن این که «بهترین روش برای تسخیر قلب مردم، سودرساندن به آنهاست و بهترین روش سودرساندن، هدایت آنها در مسیر درست است» (گوانسی، وو فو)، چگونه باید مردم را در مسیر درست هدایت کرد؟ باید قوانین و مقررات خاصی وجود داشته باشد – قانون و حکم (فرمان)- یا سیاست و دستورالعمل‌های استاندارد تلاش در عرف مستقیماً در هر زبان پیشرفته و باید به گونه‌ای منسجم گردند که مردم بدون سردرگمی از آن‌ها متعابعت نمایند. همان گونه که گوانسی به پاداشاه Qi توصیه می‌کند:

اگر مجازات سخت و منصفانه باشد، فرمان باید اجرا شده و همه مقامات در همه رده‌ها از قانون خواهند ترسید, اگر مجازات دقیق و منصفانه نباشد، حکم اجرا نخواهد شد و مقامات از همه رده‌ها، وظایف خود را فراموش خواهند کرد. بنابراین پادشاه باهوش، به کلید اداره مردم را کشف کرده است و چیزی مهم‌تر از فرمان وجود ندارد (گوانسی، زونگ لینگ).

به نظر می‌رسد که گوانسی در مشاوره دادن به پادشاه خود در مورد نحوه مدیریت مقامات خود بسیار سودمندانه عمل کرده است: «پادشاه باید مقامات را به وسیله قانون و حکم و بر طبق موقعیت و دستاوردهایشان بسنجد» (گوانسی، ژوئن چن شانگ).

بکارگیری معیار واضح «قانون و حکم» (سیاست ها و دستورالعمل های عرفی در سطح شرکت) بر قضاوت عملکرد مقامات و نه روابطشان با پادشاه (گوانسی) تاکید دارد زیرا اغلب اشتباهات زیادی هنگام تلاش برای درک فرهنگ چینی و شیوه‌های کنونی مدیریت منابع انسانی آنها رخ می‌دهد. یک دیدگاه ابزاری مشابه در مدیریت مقامات توسط هان‌فی‌زی رهبر باستانی لگالیسم بیان شده است. وی از ثبات در طراحی و اجرای قوانین و مقررات و انتصاب مقامات با توجه به توانایی‌هایشان و همکاری در ساخت کشور بجای استفاده از استدلال‌های نرم نظیر بحث در مورد مسائل بی‌اهمیت و تلاش برای دور شدن از مسئولیت‌ها با عبارات پر تملق حمایت می‌کرد. علاوه بر این، پادش‌ها و مجازات‌ها باید به گونه‌ای اعمال شوند که مردم بیمناک شده و از قانون و مقررات اطاعت نمایند. این دیگاه در اصول هان‌فی‌زی در زیر منعکس شده است:

 انتصاب مقامات با توجه به سهم‌شان موجب کمتر سخن‌گفتن مردم عادی خواهد شد؛ انتصاب مقامات با توجه به سخنانی از نوع خوش‌قلبی و عدالت موجب حمایت مردم از سخنان پوچ می‌شود (هان‌فی‌زی، چی‌لینگ). تشخیص همکاری‌های سطحی با توجه به مقررات پاداش، دشوار است. اشتباهات پوشیده شده با استدلالات زیبا، به سختی قابل تشخیص است. بنابراین، پاداش و مجازات به احتمال زیاد در شرایط متناقض، اشتباه گرفته می‌شوند (هان فی‌زی، ژی فن).

در مقابل این دیدگاه ابزاری از مدیریت مردم، توسط یان‌زی (ca. 590-500BC)، یک رویکرد انسانی هنگام سخن گفتن در مورد مدیریت افراد اتخاذ می‌کند. همان گونه که در روایت گویی از وی در زیر نشان داده شده است:

یان‌زی بر رفتار خیرخواهانه  با مردم تاکید کرده و از رویکرد مشارکتی برای تشویق، توانمندسازی و تعامل با مردم برای هدف مشترک حکومت (“سازمان” به خودی خود در زمینه مدیریت) حمایت کرده است، به همان روشی که بعدها فالت (گراهام، 1994) و کانتر (1983) انجام دادند. در زیر، برخی از اصول کلیدی مدیریت مردم در چین باستان که مربوط به جهان امروز نیز می‌باشد را نشان می‌دهیم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here